
.....با همه افتضاحات و کشت وکشتاری که بعمل امده بود انتخابات را سالم اعلام کردند و رامبد به عنوان وکیل منتخب مردم اعتبار نامه دریافت نموده وراهی مجلس شد
ودرعوض عده ای از سران تالش از مرحوم حاج یونس خان تا مرحوم حاج اسد خان میر مسعودی و افراد دیگر از محترمین تالش دراثر شکایت رامبد به جرم اغتشاش وآتش زدن خانه اش به زندان افتادند ومدتی در رشت زندانی بودند وبعدا برای نامبردگان دادگاهی در وزارت دادگستری تشکیل گردید وبا سپردن وثیقه ملکی توسط عظمت خانم ماسالی همشیره انامقلی ماسالی از زندان ازاد گردیدند ...............
(صص 547 تالشنامه .سید نهضت حسینی نژاد)
مطالب زیر از ماهنامه تالش- شماره 30- تیر و مرداد 86 نقل می شود :
هلاکو رامبد سالها(از دوره نوزدهم تا دوره بیست و چهارم یعنی از سال 1335 تا 1357) نماینده تالش در مجلس شورای ملی بود که از این نظر در بین نمایندگان گیلان از قدیم الایام تا حال رتبه نخست را دارد.او فرزند حسین خان سردار اسعد و نوه نصرت الله خان سردار امجد حاکم معروف تالش در زمان قاجاریه بود.
هلاکو رامبد در سال 1295 ه.ش در تالش به دنیا آمد و در جوانی به خدمت ارتش در آمد ولی با درجه سرهنگی کناره گیری کردو به تجارت پرداخت و پس از مدتی نماینده شرکت هواپیمایی آل ایتالیا در ایران شد.او در طول دوران نمایندگی مجلس از بزرگان حزب مردم بود و درسال 1346 به معاونت حزب مذکور انتخاب شد.ولی در سال 1354 وارد حزب رستاخیز شد و در سال 1356 به خاطر نزدیکی با جمشید آموزگار نحست وزیر وقت به سمت وزیر ارشاد و معاون پارلمانی نخست وزیر انتخاب گردید.او همزمان با پیروزی انقلاب از ایران خارج شد و سالها در کشورهای مختلف به فعالیت های گوناگونی از جمله همراهی و همکاری با رضا خان پهلوی ولیعهد محمد رضا شاه آخرین پادشاه ایران پرداخت،تا جائیکه مدت ها رئیس دفتر او بود.او اگر چه یکبار به خاطر اختلافاتی که با رضا پهلوی داشت از سمت ریاست دفتری او اخراج شد ولی بعدها بازهم با همکاری با رضا پهلوی و پذیرفتن ریاست دفتر او پرداخت ولی پس از چندی از سمت خود استعفا داد.او که از بازماندگان خوانین کرگانرود بود .
منبع خبر:ماهنامه تالش- شماره 30- تیر و مرداد86
هلاکو رامبد سالها در کشورهای مختلف به فعالیت بر ضد جمهوری اسلامی پرداخت و در دو مقطع زمانی با رضا پهلوی،مدعی جانشینی محمد رضا پهلوی،در راستای براندازی حکومت جمهوری اسلامی ایران همکاری کرد.اول بار در 83-1982 م در مراکش ریاست دفتر رضا پهلوی را برعهده داشت تا اینکه به خاطر اختلافاتی که با وی پدید آمد از آنجا اخراج گردید و دومین مرتبه در بین سالهای 88-1987 م مجددا رئیس دفتر رضا پهلوی در پاریس شد اما پس از چندی استعفا کرد .
هلاکورامبد...
طایفه آقاجانی کرگانرود شمالی عبارتند از طوایف آقاجانی،رحمانی، رحمانی پرهیزگار،مجید پور،هژبری، و تعدادی دیگر از طوایف نسبی ساکن در هره دشت لیسار تا حوالی پلاسی )ـ لیسار سوست -خطبه سرا- شیراباد - ریک -نصرت اباد - حویق و چوبر و پالاسی و در دیگر شهرها .....
هنوز هم نام سیوکلو مونده در زبان ایل و طایفه
(اسم) [پهلوی: êsim, hôzam]
[hizom] چوب خشک یا شاخۀ خشک درخت که به درد سوزاندن میخورد؛ هیمه.
(اسم) [عربی: طِناب] [tanāb] رسن؛ ریسمان؛ رشتۀ کلفت.
⟨ طناب انداختن: (مصدر متعدی)
۱. کمند انداختن؛ با کمند کسی را گرفتار ساختن.
۲. ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن.
(اسم) [هندی باستان] [rešte]
۱. آنچه ریسیده شده؛ مفتول؛ تابیده شده.
۲. چیزهای متصل به هم و متوالی: رشتهٴ کلام.
۳. واحد شمارش اشیای به هم پیوسته، مانند قنات، کوه، و مانند آن.
۴. شاخۀ علمی یا درسی.
۵. آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس از خشک کردن در آش، پلو و مانند آن میریزند.
۶. [مجاز] رابطه: رشتهٴ قلبی.
۷. [قدیمی] نخ؛ تار.
۸. [قدیمی] چیزی که برای بستن چیز به کار میرود؛ ریسمان؛ بند
۹. (پزشکی) [قدیمی] = پیوک: ♦ یکی را حکایت کنند از ملوک / که بیماری رشته کردش چو دوک (سعدی۱: ۶۴).
۱۰. [قدیمی] لگام.
۱۱. (موسیقی) [قدیمی] زه آلات موسیقی.
⟨ رشتهٴ سردرگم: رشته یا کلافی که به هم پیچیده باشد و سر آن پیدا نشود.
آهنگری استا قربان صبر کار و شاگردش اشرفی خواه
استاد قربان صبر کار ،یکی از اهالی روستای کشلی می باشد که در بازار خطبه سرا دارای کارگاه آهنگری سنتی می باشد .کارگاه آهنگری ایشان تنها کارگاهی هست که مجهز به دستگاه اتوماتیک چکش برقی می باشد و ایشان با کمک این دستگاه که با برق سه فاز کار می کند می تواند بر کمیت و کیفیت ابزار های تولید شده خود بیفزاید.
ایشان به خاطر تلاش و کوشش فراوان توانسته در منطقه خودرا به عنوان یک استاد کارو آهنگر نمونه نشان داده و به همین خاطر از نقاط دور و نزدیک دارای مشتریان زیادی می باشد . ایشان علاوه بر خدمت رسانی به محل ، تولید ات خود را به صورت کلی در سطح منطقه و شهر های دیگراستان نیزعرضه می نماید .
از جمله ابزار آلاتی که در کارگاه ایشان ساخته می شود عبارتند از :داس،تبر،دهره ،داس چمن زنی (اوراق)،چکش ،تیشه ،پتک،چاقو و تولید و ساخت خیش ،خیش برگردان ،پیشکاول ساده و رنده ای ،وساخت یدک تیلر های کشاورزی و تعمیر چرخ های تیلر های شخم زنی کشاورزی و………غیره …
******************************************************************************
حکایتی از گلستان سعدی
دو برادریکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی. باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقّت کار کردن برهی. گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی . که خردمندان گفته اند: نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن.
به دست آهن تفتــــه کردن خمیر به از دست بر سینه اش پیش امیــر
عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم سیف و چه پوشم شتا؟
ای شکم خیـــره! به نانی بســاز تا نکنـــی پشـت به خدمـت دو تــا
روزی، روزگاری دو برادر بودند که یکی در پیشگاه پادشاه به خدمت در آمده بود و دیگر در آهنگری حقیری در شهرش مشغول آهن تفتن شده بود. روزی برادری که خدمتگزاری شاه را می کرد سوار بر اسب فرّاخ در حالی که لباسی از ابریشم بر تن داشت و شمشیری مزیّن به نگین یاقوت و فیروزه با غرور و مکنت و کلفت در شهر در حال گشت بود که بر درب آهنگری برادر رسید. او را عرق ریزان در کنار کوره ی داغ و در حال کوفتن تکه آهنی دید.
رو به او کرد و صدا داد ای برادر چرا جان خویش را مثل این آهن در زیر چکش می کوبی اگر به خدمت پادشاه درآیی از دنیا و کار بی نیازت می کند. برادر با گوشه ی لباس عرق را پاک کرد و گفت تو ای برادر چرا تن خویش را چون شمشیر بیارایی و در خدمت امیر به سان نعل اسبی دوتا کنی.
که عاقلان گفته اند: نان زحمت خویش خوردن بهتر از لقمه چرب خدمت به امیر است.
ای شکم خیره ! به نانی بساز تا نکنی پشت به خدمت دوتا
شاد روان دکتر نوشین آقاجانی چوبر
بعد از شهریور 1320قوای متفقین و نیرو های نظامی روس و انگلیس به بهانه فعالیت آلمانی ها در ایران ،از شمال و جنوب به خاک کشور ما حمله ور شدند.سربازان شوروی پس از ورود ،در تمام قسمتهای شمال و شمال شرقی و شمال غربی ایران پادگانها وقرار گاه های ارتش ایران را ستاد عملیات خود قرار داده و با کنترل خطوط ارتباطی و مراکز دولتی و مناطق اشغالی به تقویت مواضع و موقعیت پرداخته ودر نهایت قدرت و شدت دست به مداخله در اداره امور ان حدود زده با اعمال نفوذ و کمک همراهی سران محلی حزب توده و دمکرات و حمایت از افراد مشکوک و بد سابقه ،آسایش و امنیت اهالی را در منطقه سلب کردند.
در تاریخ 18 اردیبهشت ماه 1324(8 مه 1945)که جنگ در اروپا به پایان رسید،متاسفانه علیرغم قول و قرار و عهد نامه تخلیه ایران در مقابل آن همه کمک های ذی قیمت و حیاتی و ضرر و خسارت جانی و مالی هنگفت که به ایران تحمیل شد،دولت شوروی نه تنها فقط قوای خود را از ایران تخلیه نکرد،بلکه با تقویت و حمایت عده ای ماجرا جوی معلوم الحال دست به تاسیس حزب خود مختار دمکرات در آذر بایجان زد،بطوری که«فرقه دمکرات آذر بایجان پس از ملاقات سید جعفر پیشه وری و پشتیبانی و مساعدت مادی ومعنوی مامورین آن دولت در آذر بایجان تشکیل شد».
حزب فرقه دمکرات ضمن تسلیح و تجهیز افراد خود و اعطای درجات نظامی به یک عده افراد بد سلیقه و شرور محلی و مهاجرین،ارتشی مختلط به نام «فدایی»را سامان داد و با تشکیل حکومت دست نشانده و خود مختار آذر بایجان به رهبری پیشه وری مقدمات تجزیه ایران را فراهم کرد.
با توجه به اینکه حزب توده و دمکرات هر دو مدعی آزادی خواهی و رهبری مردم به سوی حکومت دمکراسی بوده و هر یک راه جدا گانه ای را برگزیده بودند و مهمتر و بالاتر از همه ،توجه به وظایفی که فرقه دمکرات آذر بایجان انجام آنها را به عهده گرفته بود ، به روشنی نشان می داد که وجود دو حزب در آذر بایجان غیر مقدور می باشد ،لذا انحلال تشکیلات حزب توده ایران و الحاق آن به فرقه دمکرات آذر بایجان ضرورت قظعی داشت.
در طول مدتی که پیشه وری و دستیارانش در آذر بایجان به رتق فتق امور سرگرم بودند،افراد مسلح حزب توده و فرقه فدایی دست به دست هم داده با همکاری همه جانبه در شهر ها و روستاها و خطوط راه ها با ایجاد پاسگاه و پستهای نگهبانی به عناوین مختلف به کنترل اشخاص پرداخته ، به مصادره اموال و قتل و غارت اهالی مشغول شدند.
در این هنگام اوضاع گیلان سخت متشنج و حزب توده و فرقه دمکرات شدیدا"در فعالیت بودند و با احزاب دیگری نظیر حزب جنگل دائم در کشمکش و زد و خورد بودند.
افراد حزب توده در قراءو قصبات ،بین زارعین و مردم،دست به تحریکات دامنه داری زده با توسعه فعالیت و مداخلات خود در کار مامورین دولت و اعمال بی رویه،اخلال و ناامنی شدیدی به وجود آورده بودند ؛طوری کهوضع اقتصادی در گیلان دچار بحران شدیدی شده بود و بازر گانان و کسبه از ترس اهانت و تعدی یک عده اوباش و چاقو کش که تحت نام حزب توده اخاذی می کردند ،باج می پرداختند مظالم عمل آنها به حدی رسید که زن ها و مردان روستایی را نیزبه چوب می بستند و اموال آنها را می گرفتند و به تهدید آتش زدن خانه آنان را به اجبار با خود همراه می ساختند این عملیات جنایتکارانه توده ای ها در آن منطقه روز به روز شدت پیدا می کرد به قول مسعود انصاری وقت گیلان:«آنهایی که امروز در گیلان از اقلیت بر خوردارند و آن دوران وحشتناک را ندیدهاند نمی دانند که چه آتش فتنه ای در گیلان شعله ور شده بود.»
در این وقت حزب توده و فرقه دمکرات در تالش به علت عدم قدرت و نفوذ دولت دست به تحریکات و عملیات گسترده زده،اوضاع تالش را دچار اختلال و آشفتگی ساخته بود.در آن زمان مامورین دولت و فرمانداریان در منطقه ای نظیر تالش قدرتی نداشتندو کارها بیشتر به دست عده ای امنیه (ژاندارم که اغلب معتاد بودند،اداره می شد به همین جهت با هماهنگی حاکمان ایلات،نایب الحکومه های محلی یا دهدار تعیین می کردند و خود وقت خویش رادر مرکز استانها می گذارندند.بنابراین مسئولیت و حفظ امنیت واداره امور مردم نایب الحکومه ها و روسای ایلات در منطقه انجام می شد در این زمان از جانب حاکم و استانداری گیلان رئیس یکی از ایل های تالش مسئول انتظام امور و تامین امنیت و دهداری منطقه تالش بود وی در یاد داشتهای خود از آن دوره می نویسد:«آقای مسعود انصاری استاندار گیلان توسط آقایان دیو سالار و مهین معاونت استانداری و فرماندار رشت ، مرا به رشت احضار کردند و اتومبیلی را برایم به تالش فرستادند و یک نفر از توده ای های بندر انزلی را با جواز عبور از پست های نگهبانی ارتش سرخ که در انزلی و طول راه ها مستقر بودند،برای همراهی من روانه کرده بودند بعد از ورود بهرشت و دیدار با استاندار،ضمن شرح گزارش اوضاع خطرناک و نا امن تالش و نحوه فعالیت حزب توده و فرقه دمکرات در آن حدود ، گفتم که اگر دولت نمی تواند امنیتتالش را تامین نمایدو آرامش را به منطقه باز گرداند اجازه دهند ما خود دست به کار شویم و از خانه و کاشانه خوددفاع کنیم و با التماس از ایشان خواستیم اجازه دهند که مسلح بودده و به اتفاق افراد ایل خود به مقابله با فرقه پرداخته تا پای جان آن قدر بجنگیم تا سرزمین گیلان ار لوث وجود بیگانه پاک شود.»
همو می نویسد :«گریه امانم نداد در این لحظه آقای انصاری هم به همراه من گریستندو گفتند:«فعلا دست نگهدارید و کاری نکنید ،زیرا آقای قوام السلطنه اقداماتی کرده و ان شاءالله شاید دشمن بدون زد و خورد و خونریزی خانه شما را ترک کنند و غائله خاتمه پذیرد.»و ادامه دادند:«با قنسول روس آقای ملنیکوف مذاکره کردهام و چون ایشان طرفدار پار لمانتاریسم استو به آرای عمومی و مردم در منطقه اهمیت می دهد،دوست دارد که با نمایندگان توده ای در مجلس همکاری شودبرای اطمینان خاطر خود و امنیت منطقه تالش نزد ایشان بروید و با او ملاقات نمایید.»
در آن موقع میان استاندار وقت گیلان و قنسول روس در رشت دوستی ظاهری موجود بود قنسول مرا به گرمی پذیرفت و پس از احوال پرسی اوضاع تالش را پرسید و من بدون کم و کاست از اوضاع آشفته و ناامن تالش که حاصل مداخلات بی رویه افراد دمکرات بود شمه ای شرح داده وبخصوص از اقدامات تحریک آمیز و کم لطفی آقای نظر لی معاون قنسول گری روس که مرموزانه با دمکراتهای آستا را تماس داشت و به آتش اغتشاش در تالش دامن می زد ، گلایه کردم قنسول روس گفت«من به شما اطمینان می دهم که ما داخل فعلا اجازه هیچ گونه مداخله ای نداشته و نداریم و با دولت شما به توافق رسیده ایم که با دوستان ما که در مجلس شورای ملی هستند ودر گیلان به شما معرفی خواهیم کرد،همکاری لازم را بنمایید.»
گفتم:«ما تابع امردولت هستیم و تا وقتی دولت بخواهد با شما همکاری خواهیم کرد اما با کمال تاسف عده ای از طرف آستا را به خاک تالش آمده اند که بیشتر آنها را می شناسم اشخاص مشکوک و معلوالحال مخصوصا"دزد و سارق و ماجرا جوهستند و اعمال خلاف خود به وجهه شما لطمه می زنند خواهش می کنم امر کنید که آنها از از خاک تالش بر گردند» قنسول روس گفت :«من به کار های داخلی ایران مداخله نمی کنم این عمل به خود ملت ایران مربوط است .این حرف قنسول روس تکلیف مرا مشخص کرد.»
زمانی که قوام السلطنه در مسکو با مقامات شوروی مشغول مذاکره بود ناگهان تالش هدف حمله دمکراتهای آذر بایجان قرار گرفت .« در این حمله ارتش سرخ آنها را حمایت می کردند.روزنامه اطلاعات سه شنبه ششم آذر ماه 1324 زیر عنوان آخرین خبر هجوم آستارا موید آن است.«در شب دوشنبه پنج آذر ماه عده ای از ماجرا جویان که تعدادشان بالغ بر 600 نفر بوده است ناگهان در حوالی ساعت 11 با شلیک شدید مسلسل و تفنگ به شهر ریخته و چون پاسبانان مقاومت می نموده اند سه نفر از آنها را به قتل رسانده و اداره شهر بانی را به تصرف در می آورند در همین هنگام نیز عده دیگری به اداره کلانتری مرز حمله نموده کلانتر مرز را مقتول ساخته و آن اداره و سایر ادارات را متصرف می شوند.»
هم چنین تلگرافی از شفارود تالش نمونه ای است که وضع آن روز تالش را بیان داشته «بقرار طلاع حزب دمکرات ادارات آستارا را تحت تصرف خود در آورده و یورش حزب دمکرات با شرارت و و قتل هایی که در آنجا واقع شده ،واکنش بدی در شهرستان طوالش ایجاد و اهالی طوالش در حال اظطراب می باشند و با اینکه وضع حمله آنان به شهرستانهای طوالش،هیچ استبعادی ندارد بدیهی است در صورت عدم توجه و عدم جلوگیری همینطور به سایر شهر های گیلان نیز حمله خواهند کرد،لذا اقدامات سریع علیه شورشیان تا به این طرفها سرازیر نشده اند بسیار لازم و ضروری است چون فرماندار طوالش به واسطه کسالتی که داشت ،برای معالجه به رشت رفته ،تاکنون مراجعه ننمودهاند .در این موقع وجود او در مقر فرمانداری بسیار ضروری است مستدعی است نسبت به اعزام نیرو نیز اقدام فرمایید.»
فداییان دمکرات و افراد مسلح صادق خان رهبر فرقه دمکرات آستارا به کمک و پشتیبانی ارتش سرخ تا تازه آباد تالش یعنی تا یک فرسنگی بندر انزلی را تصرف و به اشغال خود در آورده بودند در بازار چه لیسار تالش استاد بابا نام از مهاجرین و رئیس توده ای های لیسار و هره دشت باحمایت و دستور نظر لی ،معاون کنسول گری روس ها با جمع کردن عده ای ماجرا جو و سابقه دار ،پارچه ای را تهیه دیده و پرچم و تابلوی خود مختاری تالش را در بازار چه بالا برده وبا نهایت شدت به توطئه و تحریکات خراب کارانه و تضعیف روحیه مردم مشغول بود رئیس ایل تالش بعد از ملاقات خود با ملنیکوف کنسول روس و شرح ملاقات خود با انصاری استاندار گیلان تصمیم گرفت که در رشت با میهن پرستان و روسای طوایف دیگر مناطق گیلان تماس گرفته و هر چه زودتر به چاره اندیشی بپردازندطی
نشست ها و مذاکرات مفصل ، بالاخره چنان مصلحت دیدند که باید برای پاکسازی گیلان از عناصر بیگانه و جنگی تمام عیار ،متکی به خود بوده و آستین ها را بالا زده و با گذشتن از جان و مال ،به مقابله با شورشیان بپردازند . در تعقیب این تصمیم در یکی از از شبها در«هره دشت»محلی در دامنه غربی منطقه لیسار (مر کز طوایف و ایل آقاجانی)در تالش،سه نفر از سران طوایف گیلان ،به قیمت خون خود پیمان بسته و هم قسم می شوند که برای نجات میهن عزیز تا آخرین قطره خون از پا ننشینند .این سه تن که در حقیقت «هسته نهضت مقاومت گیلان»را تشکیل دادند،نهضت مقاومت را به تدریج توسعه دادند و راد مردان گیلان و تالش بدان پیوستند.
آنها سه هدف اصلی داشتند :اول-مبارزه با توده ای ها در گیلان شرقی و تالش و کوهپایه و رودبار.دوم -مبارزه با فرقه دمکرات آذر بایجان و آستارا و رود بار.سوم -مبارزه شدید سیاسی به منظور ریشه کندن افکار تجزیه طلبانه و بیگانه پرستی.
برای این منظور میهن پرستان هر کدام در جایی متناسب با مقتضیات محیط شروع به فعالیت کردند ودر هر گوشه و کنار به مبارزه و مقاومت مخفی پرداختند و تا قلع و قمع ماجرا جویان از پای ننشستند.
نقل از ماهنامه تالش شماره 59 توسط اسفندیار آقاجانی خطبه سرا
منابع و ماخذ:
1-کتاب خاطرات مسعود انصاری
2-کتاب گذشته چراغ راه آینده -نشر جامی
3_کتاب غوغای تخلیه ایران -خان ملک ساسانی
4-روزنامه اطلاعات ششم اذر ماه 1324
5-روزنامه اطلاعات 29 دی ماه 1325
6-کتاب نفت و حوادث آذر بایجان
7-کتاب مرگ بود باز گشت هم بود.نجفقلی پسیان
8-خاطرات مرحوم یونس خان آقاجانی تالش
ماهنامه تالش ـ59
تایپ : اسفندیار آقاجانی
از آنجایی که سوم شهریور 1320روز حمله نظامی و اشغال کشور عزیزمان ایران به وسیله سه کشور متهاجم متفقین در جنگ جهانی دوم بوده و یاد آور وقایع بس تلخ ناگوار و شوم بود که با جنگ و خون و هرج ومرج و نامنی اجتماعی و اقتصادی و اجتماعی توام بود .علیرغم اعلام بی طرفی ،ملت ایران تاوان سنگینی در قبال آن پرداخت .گیلان بخصوص تالش در این رهگذر خسارات و زیانهای جانی و مالی سنگینی را متحمل شد.
در آن زمان مرحوم پدرم یونس آقاجانی سرپرست و رئیس ایل شمال کرگانرود تالش و مسئول انتظام امور و تامین امنیت مرزی بود و رویداد ها و وقایع آن روزگار را در خاطرات خود به تحریر در آورده که در این مقاله دخترم از یاد داشتهای پدرم استفاده کرده است. در ان بحران و آشوب سیاسی ،ایادی محلی حزب تودهو کمونیست ها دست به اقدامات تروریستی و قتل و تجاوز زده و امنیت منطقه را به مخاطره انداخته بودند تا اینکه مرحوم پدرم با دونفر از یاران خود دست به تشکیل (نهضت مقاومت گیلان )می زند ودر سه جبهه به مبارزه مسلحانه می پردازند که شرح آن در جراید آن روز گار به خصوص در اطلاعات و کیهان چاپ شده است .
در ضمن این مقاله در دوشماره 24/25 روز نامه اطلاعات شماره های 21511-21512 چاپ شده است.
عبدالکریم آقاجانی تالش
قپان در لغت: [ قَ پْ پا ] (واژهای ترکی است) (کپان) و به لغت رومی قسطاس میگویند. قپان به ترازویی که یک پله دارد و بجای پلهٔ دیگر سنگ از شاهین آن میآویزند، گفته میشود.[۱]