اسفندیار آقاجانی
اسفندیار آقاجانی

اسفندیار آقاجانی

قَچَقَه عیزت

قاچاق عزت
درمورد قاچاق عزت چه می دانید؟؟؟؟؟؟

اطلاعیه
خدمت اندیشمندان وبزرگان منطقه تالش سلام عرض می نمایم
کسانی که از مبارزان منطقه تالش در دوران پهلوی از جمله برادران عزت (قاچاق عزت)و اشخاصی به نام های گل آقا و یول آقا اطلاعاتی دارند ارسال نمایند .

بنده مطالبی که از اینها شنیده ام این هست که گویا اینها سه برادر بودند و در زمانی که صدور شناسنامه تازه شروع شده بوده ،از همکاری با دولت وقت (احتمالا پهلوی اول) خود داری می کنند و با حکومت وقت به مبارزه بر می خیزند ودر این راه یکی از آنها زخمی شده و بر اثر جراحت وارده دستش به شدت زخمی شده و در اثر جراحت وارده دستش قطع می شود .

عزت (احتمالا اهل اسالم یا خلخال)بعد از این مبارزات تحت تعقیب مامورین دولتی قرار گرفته و مدتها به طور پنهانی در روستاهای مختلف پنهان می شود و پس از مدتی سر از یکی از روستاهای خطبه سرا درآورده و به روستای (تنبوه) پناه می آورد.

عزت چند روز در این منطقه می ماند ولی با تحریک (نام محفوظ)توسط عده ای (نام محفوظ)شبانه به محل اختفایش یورش می برند ودستگیر کرده وسپس دست بسته تحویل ماموران دولت می دهند.پس از دستگیری در شهر تالش یا در شهر رضوانشهر به دار آویخته می شود .

نام عزت در منطقه تالش بر سر زبانها افتاده و به قاچاق عزت معروف می شود .

 مطالبی در مورد ایشان در بعضی جاها نقل شده و بنده تاکنون به آن مطالب دسترسی نداشته ام و گویا در کتابی از حبیب الله زنجانی هم از ایشان به عنوان اولین اعدامیان دمکرات در استان گیلان نام برده است .(به همین مضمون).

کسانی که اطلاعات بیشتری از این اشخاص دارند ارسال نمایند .آیا این اشخاص از مبارزین سیاسی در زمان خود بوده اند ویا علت دیگری داشته و مبارزات و درگیری های اینها برای چه بوده ودر آخربراساس چه اتهامی به دار آویخته شد؟...............  

..... آیا گول آقا هنوز زنده هست؟آیا فرزندان عزت در اسالم هستند وآیا می توان گفت (عزت و برادرانش از مبارزان و قهرمانان تالش )هستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مردم خطبه سرا از دوران کودکی قاچاق عیزت را به عنوان یک قهرمان می دانند و عاملان دستگیری اش را در خطبه سرا (......نام هایشان ...محفوظ) را یک خیانتکار می دانند .چطور کسی را که به تو پناه بیاورد و به دستو ر....اونو دست بسته تحویل مامور دولت بدهی ....و الله اعلم ..........چون در لهجه رایج اینجا (قاچاق عیزت)می گویند این کلمه اینطوری نوشته ام .فکر کنم کلمه قاچاق غیر تالشیه که رواج شده ودر فارسی و ترکی و تالشی رواج یافته ...در ضمن بنده تلاش خواهم کرد با سالخوردگان خطبه سرا هم اطلاعاتی راجع به (قجقه عیزت) گرداوری کنم ..البته با یکی از کهنسالان خطبه سرا امروز سوالاتی گذری کردم ایشان گفتند که پس از دستگیری اورا دیده و می گفت قارقو (نی)خوب می زده و از چند نفر نام برد که در دستگیری او نقش داشته اند و عیزت را فرد مثبتی می دانست و کسی هم می گفت که عاملان دستگیری عیزت به روز سیاهی دچار شدند ..............http://s5.picofile.com/file/8129674318/DSC_6089.jpg

 



 توضیحات آقایان :جمشید فرمانبر،شهرام آزموده و مسعود شهبازلی

Jamshid Farmanbar چیزی که مادرم تعریف می کرد:مبارزی بوده که با دولت مبارزه می کرده...یک آزادیخواه بوده


 توضییحات شهرام آزموده

درود به دوستان. من در شماره 7 و 8 مجله تالش (سال 1383) با کوچکترین برادر عزت یعنی گل اَقَه (گل اقا) گفتگو کرده ام و و آن را با عنوان « برادرانم را در رضوانشهر اعدام کردند » به چاپ رسانده ام. برای کسب اطلاعات بیشتر به آن دو شماره از نشریه تالش مراجعه کنید. در یکی از درگیری ها به دست گل آقا تیر خورده بود. وقتی آن ها را دستگیر کردند به خاطر کمی سن گل آقا او بخشیده شد. ولی عیزت و یالَه اَقه و شخصی به نام حسن که از اهالی تکی تازه آباد شهر تالش بود اعدام شدند. احتمالا حدود سال های 1315 تا 1320. دقیقاً نمی دانم. چون کسی نمی داند. بعد آن ها را در جایی در رضوانشهر دفن کردند که فعلا کسی نمی داند کجاست. عزت و برادرانش اصالتاً از تالشان لنکران بودند و در جریان مسائل سیاسی روسیه ان زمان به ایران می ایند. مثل خیلی از تالشان دیگر که اینک در تالش ایران از جمله اسالم به نام مهاجر معروف هستند. و... اینک بازماندگان شان در اسالم زندگی می کنند. اخیراً در شماره 2 ویژه اسالم نیز خاطره ای خواهرش در یکی از روستاهای لنکران چاپ شده است...پیدا کردن برخی شماره های قدیمی مجله خیلی سخت است. از جمله همین دو شماره. سال قبل برای دوستی چند دوره از شماره های قدیمی نشریه تالش را از این جا و آن جا به دو سه برابر قیمت خریدم. چون سفارش داده بودند. ولی بعداً پشیمان شدند و نخریدند. دو سه دوره اش را دوستان دیگر خریدند. هنوز چند دوره ای هست. البته کامل نیست. به نظرم در هر دوره چند شماره ای کم است. اگر کسی علاقه مند باشد می تواند تهیه کند.تا جایی که من می دانم عزت گویا فقط یک دختر داشته که گویا چند سال پیش از دنیا رفته است. نوادگان او در اسالم هستند. گل اقه هم شش هفت سالی ست که از دنیا رفته است. ولی بچه هایش زنده اند و در اسالم زندگی می کنند. در اسالم عزت را به نوعی مدافع ناموس خود می دانند. البته پیش از زندگی او در جنگل به اتهام جاسوسی برای شوروی مورد تفتیش قرار می گیرند و بعد سرهنگ دیلمی برای به زانو درآوردنش همسرش را گروگان می گیرد و او مصمم به کشتن سرهنگ دیلمی می شود و به جنگل می رود و ... حتی یک نفر را در روستای کلَه سرا به نام کتا جعفر(کدخدا جعفر) می کشد. علتش هم این بوده که گویا کدخدا خواسته بود او را دستگیر و تحویل دهد که عزت به او تذکر می دهد و می گوید به من نزدیک نشو. من در خانه ات نان و نمک خورده ام. وگر نه مجبورم با تیر بزنمت. من را مجبور نکن که این کار را بکنم و ... ولی کدخدا گوش نمی کند و به او می گوید تسلیم شو و اقداماتی می کند که عزت با یک تیر او را از پا در می اورد و بعد ... به عنوان ضد دولت مرکزی از طرف مسئولین سیاسی و امنیتی و نظامی منطقه معرفی می شود و بارها برای دستگیری اش نیرو می اید ولی موفق نمی شوند. تیرانداز ماهری بوده است. و... نام او در اذهان مردم مثبت است. و البته داستانش بسیار مفصل است....قَچَقَه عیزت ghachagha eizat یعنی عزت قاچاق. عزت فراری. نام اصلی اش عزت بود. در اسالم به قَچَقَه عیزت معروف است. لطفاً نامش را اصلاح کنید.


 توضییحات :مسعود شهبازلی

 قبل از اینکه در ماهنامه ازموده چاب بشه من پیشتر در پیرامون ان تحقیقاتی کرده بودم از جمله درتالش اذربایجان،وتقریبن اززندگینامه ی ان اطلاع دارم،ودرزمان کنکاش دنبال تصویری از از او بودم که شادروان فقید نبی اقای طاهری پدر بزرگوار دکترطاهری 3 قطعه عکس ،یکی از خود عزت و دیگری از برادرش بنام یالَه اَقه ویکی هم خانوادگی عزت،را بمن دادندوچون اقای ازموده هم پیرامون ان فعالیت میکرد عکسها را برای چاپ مقال اش در خصوص عزت را به اودادم ومن از ادامه ی کار دست کشیدم/ وشماره ی ماهنامه را از اقای ازموده بخواهیدکه احتمالن دارند/.


بهنام حمیدی نوشته :
عزت در جنگلهای جوکندان..(خلاصه خاطره) مادر اینجانب 82 ساله می گوید:موقع کوچ شبی در راه ییلاق همراه خانواده اطراق کردیم در آن موقع من دوازده یا سیزده ساله بودم.شب هنگام دیدیم دو مرد با اسلحه نزدیک ما آمدن که مادرم عزت را شناخت یکی از آنها برادر دیگری که از آنها جدا شده بود صدا کرد تا به آنها ملحق شود . آن شب پیش ما ماندن .... و موقع غذا خوردن پشت به پشت هم نشستن و سخت مراقب اطراف بودن ..... مادرم از عزت سوال کرد که پسرم چرا زیر کفشهات را میخ زدی عزت هم در جواب می گوید بخاطر آنکه راه رفتن در کوه و جنگل راحت تر باشه ..... در ضمن عزت می گفته چند بار رفتم تا خان منطقه را شب هنگام با تیر بزنم به دلیل نگهبان داشتن نتوانستم به خانه اش نفوذ کنم ...( گویا خان با مامورین دولتی جهت دستگیری آنها همکاری میکرده.که عزت قصد کشتنش را داشته)..... صبح زود از پیش ما رفتن ...این جمله را تاکید کردن که شتر دیدی ندیدی.......94/2/28