.
مدیر وبلاگ : اسفندیار آقاجانی خطبه سرا 
قالب وبلاگ
لینک دوستان


تصادف اتومبیل با موتور سوار و چند تصادف ماشین به ماشین در ترافیک پل خطبه سرا.
مشکل ترافیک را می شود با نصب پل موقت حل کرد ولی متاسفانه هیچ اقدامی نمیشود.97/1/2



[ پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷ ] [ 20:46 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

 





عکس مربوط است به مرداد 93


با سلام
پروژه آزاد راه پونل رضوانشهر طبق وعده های مسئولین اون زمان قرار بود ده ساله تکمیل بشه احتمالا از تاریخ 82 الی 92

ولی متاسفانه با اینکه پیشرفت داشته هنوز تکمیل نشده یکی از نقاط باقی مانده همین پل نیمه تمام خطبه سرا هست که بعید می دانم به همین زودیها  تکمیل شود .

و این ترافیک های چند کیلومتری هر ساله موجب آزار و اذیت محلی ها و کشاورزان و مسافرین گذری می شود .

البته یک سال در کنار پل قدیمی یک پل موقت زده بودند که باعث کاهش ترافیک می شد ولی متاسفانه دوساله که این پل موقت را هم نمی زنند و این عکس نشان دهنده ترافیک تقریبا دوکیلومتری رانشون می ده ...

 اول فروردین 96


برچسب‌ها: ترافیک در مسیر پل خطبه سرا
[ چهارشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۷ ] [ 21:32 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

“ گوزل اینسانلار ، گوزل گونلرده یادا دوشرلر” بو گوزل گونده دونیانین بوتون گوزللیک لری سنین حایاتین دا اولسون . . . ” نوروز بایرامی سنه موبارک اولسون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 آدمای خوب ،تو روزای خوب یاد آدم میفتن ” ، تو ان روز قشنگ همه زیباییهای دنیا قسمت تو باشه . . . ” عید نوروزت مبارک

دونیادا اوچ شی چوخ ایسترم . داغدا داشی .گوزده یاشی . سن کیمین ناز یولداشی….بایرامون مبارک

در دنیا سه چیز را خیلی دوست دارم . در کوه سنگ را . در چشم اشک را و همانند تو دوست ناز را

عیدت مبارک

[ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶ ] [ 15:43 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
🏕‍ گوشه ای از اعتقادات زیبای سرخپوستان :

۱. ما جزئى از طبيعت هستيم نه رئيس آن
۲. ما هيچگاه گياهى را با ريشه از خاک نمى كنيم
۳. ما موقع ساختن خانه، خاک را زياد جابجا نمى كنيم
۴. ما در فصل بهار، آرام روى زمين قدم بر مى داريم چون (مادر طبيعت) باردار است
۵. ما هرگز به درختان آسيب نمى رسانيم، ما فقط درختان پير و خشک را قطع مى كنيم و قبل از قطع كردن، براى آرامش روحش دعا مى كنيم
۶. حتى حيواناتى كه براى مايحتاج غذايى در حد نياز از آنها استفاده مى كنيم را نيز با اجازه و دعا براى آرامش روحش او را از چرخه ى هستى جدا ميكنيم
۷. به اندازه ى مصرفمان درخت مى بريم و گوشت تهيه مى كنيم
۸. هرگز هيزم ها را إسراف نمى كنيم.
۹. اگر حتى يك درخت جوان و سرسبز را قطع كنيم، همه درختان ديگر جنگل، اشك مى ريزند و اشک آنها در دل ما نفوذ می کند و وجودمان را مجروح می کند و قلبمان آرام آرام تاریک می شود.
۱۰. خاک، مادر ما و آسمان، پدر ماست.
۱۱. باران، عاشقانه ترین سرود هستی است.
۱۲. طبیعت روح دارد و مهربانی را می فهمد.

[ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۶ ] [ 21:16 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

تصرف حریم رودخانه های تالش

تصرف و تجاوز به انفال و ثروتهای عمومی و منابع طبیعی قصه ی تازه ای نیست و متاسفانه قانون نیز در مقابله با متجاوزین ضعیف عمل کرده وحتی در برخی موارد مخصوصا در اداره منابع طبیعی بسیار نا عادلانه بوده است.

ازجمله این بی عدالتی ها فشار بر دامداران می باشد که از طرف ادارات زیر مجموعه منابع طبیعی صورت می گیرد دامدارانی که نسل اندر نسل شغلشان پرورش دام در مناطق جنگلی و مراتع می باشد این دامداران که با تلاشهای شبانه روزی خود و با تحمل مشقتهای بسیار در تولید ات پروتئینی کشور نقش عمده ای دارند نمی توانند خانه ای خشتی و گلی برای خود ایجاد نمایند ولی هستند خوش نشین هایی که حتی دارای مستثنیات ملکی هم نیستند ولی ویلا های رنگا رنگ در مراتع ساخته اند .
اخیرا بنا بر گزارشی که در خبر گزاریها منتشر شده است قبرستان تاریخی آق اولر شهرستان تالش در تصرف کامل قرار گرفته و طبیعت زیبای منطقه و محدوده قبرستان ماقبل تاریخ تبدیل به شهرک شده است و این یکی از هزاران موردی هست که اشاره شد. خبر ها ی زیادی از روند تصرفات غیر قانونی در منابع طبیعی و تغییر کاربری می رسد و این موضوعی هست که در دراز مدت خسارات برگشت ناپذیری را بر محیط زیست کشور وارد خواهد کرد .

علت تصرف منابع طبیی سود دهی و پر باز ده بودن سوداگری و معامله زمین می باشد وقتی در آمد و سود کلان آمد دیگر از عواقب و خسارت هاو پیامد های منفی تخریب محیط زیست بر چشم این سودا گران نمی آید.در آیین نامه های سازمان محیط زیست مربوط به حریم انهار و رودخانه های دائمی، حریم رودخانه ها را از قسمت کناره آن تا 20 متر هم معین شده ، ولی متاسفانه کمتر رودخانه ای در منطقه تالش وجود دارد که حریم آن رعایت شده باشد نمونه های زیادی از این دست در منطقه وجود دارد که حریم رودخانه ها تصرف شده و حتی یک متر از کناره رودخانه هم آزاد نیست.

درختان حاشیه رودخانه هم که مانع خوبی برای جلوگیری از طغیان رود خانه ها هستند در امان نبوده ودر محدوده شخصی قرار گرفته اند و قطع کردن انها می تواند ضرر و زیانهای غیر قابل جبران ناپذیری را به محیط زیست وارد نماید چون این درختان خود رو حاشیه رود خانه ها موانع طبیعی بسیار خوبی برای جلو گیری ازطغیان رود خانه ها هستند وهمانطور که مستحضرید طغیان رود خانه ها علاوه بر خطراتی که برای خانه های مسکونی اطراف رود خانه ها دارد موجب تخریب محیط زیست و خسارات های غیر قابل جبرانی هم می شود .

در یکی از روستا های منطقه تصرف حریم و بستر رودخانه صورت گرفته است .در گفتگویی که با اهالی این روستا داشتیم اظهار داشتند که متاسفانه عده ای از خوش نشینهای ساکن شهر های بزرگ آمده اند و زمینهای اهالی روستا ها را با قیمت های نازلی خرید کرده و پس ازقطعه بندی تفکیک کرده و به فروش می رسانند و علاوه بر سود کلان در سودا گری در اثر ضعف نظارت اداره منابع طبیعی حریم و بستر وشن و ماسه و در ختان حاشیه راهم غارت کرده و در نهایت سود مالی و خوشگذرانی نصیب عده ای معدود برابر با نابودی محیط زیست و منابع طبیعی منطقه می شود.

اسفندیار آقاجانی 1392
http://www.taleshnews.ir/news/13921219191547/%D8%AA%D8%B5%D8%B1%D9%81_%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%85_%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%B4


برچسب‌ها: تصرف حریم رودخانه های تالش
[ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ ] [ 18:20 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
نفرسوم از راست حاجی سهراب خان آقاجانی ،نفر چهارم حاج حسام الدین مجیدی ،نفر ششم ابراهیم خان هژبری
دهه چهلیا سی
با تشکرازسهند هژبری

 

http://s8.picofile.com/file/8317611092/photo_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8_%DB%B0%DB%B1_%DB%B2%DB%B4_%DB%B0%DB%B8_%DB%B3%DB%B1_%DB%B1%DB%B9.jpg

 
[ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶ ] [ 3:16 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

مشکل اکثر کشورهای جهان سوم این است،
که شعور ملتشان از شعور دولتشان بیشتر است
کارل پوپر


برچسب‌ها: جهان سوم, شعور ملت, شعور دولت
[ شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶ ] [ 18:20 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
ماجرای هدیه گران قیمت آغا محمد خان قاجار به علامه بحرالعلوم
غلامرضا نیشابورى آن را در کتاب خود با عنوان "سرگذشت‌هاى تلخ و شیرین قرآن" نقل کرده است:

آقا محمد خان قاجار، قرآنى به خط میرزاى تبریزى كه خطاط معروفى بود با جلدى كه به یاقوت و الماس و زبرجد و سایر سنگ‌هاى گرانبها تزئین شده بود به رسم هدیه براى بحرالعلوم ارسال كرد وقتى قرآن را آوردند كه به ایشان برسانند درب منزل را زدند با كوبیدن حلقه در بحرالعلوم خود پشت درب منزل آمد و در را باز نمود، در حالى كه دست مبارك آن بزرگمرد بالا و قلم به دستشان بود. خطاب به آنان فرمود: چه كار دارید؟

گفتند: حضرت سلطان، قرآنى براى شما فرستاده اند استاد نگاهى به جانب قرآن نمود و گفت: این زینت‌ها و دانه‌ها چیست كه بر جلد آن نصب شده است؟ عرض شد: اینها سنگ‌هایى گرانبهاست كه جلد قرآن را با آنها تزئین نموده‌اند. گفت: چرا بر كلام خدا چیزى آویخته اید كه باعث زندانى شدن و تعطیل آن مى‌گردد؟ آنها را از جلد قرآن جدا كنید و بفروشید و قیمت آن را، میان مساكین قسمت كنید. عرض كردند: قرآن را كه با خط خطاطى معروف است و ارزش زیادى دارد قبول فرمایید. گفت:قرآن را هركس آورده نزد او باشد و آن را تلاوت نماید. این را فرمود و در منزل را بست .


برچسب‌ها: قرآن به خط میرزای تبریزی, قران تزیین شده به یاقوت, الماس, علامه بحرالعلوم
[ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۶ ] [ 20:0 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

مردی را که دعوی پیغمبری می کرد نزد معتصم آوردند
معتصم گفت:شهادت میدهم تو پیغمبر احمق هستی
گفت:آری،از آنکه بر قوم شما مبعوث شده ام و هر پیامبری از نوع قوم خود باشد.


عبید زاکانی


برچسب‌ها: دعوی پیغمبری, عبید زاکانی
[ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ] [ 17:33 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
مردم باید گشنه و محتاج و بی سواد و خرافی بمانند،تا مطیع ما باشند...
هیچ می دانید ما بیشتر به گدا احتیاج داریم تا گدا به ما؟!
چون ما باید تصدیق بدهیم،
ا
عانه جمع کنیم،غصه خوری بکنیم تا نمایش داده باشیم و بعلاوه وجدان خودمان را راحت بکنیم...

حاجی آقا - صادق هدایت


برچسب‌ها: حاجی آقا, صادق هدایت
[ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ] [ 17:9 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
از فیلترینگ تلگراف در عصر قاجار میرزا ملکم خان از رجال عصر قاجار نقل می کنند :
من برای آوردن تلگراف به ایران جنگیدم. در حالی که شهرها و قصبات اروپا دارای خطوط ارتباطی بودند عین الدوله ، صدر اعظم ناصرالدین شاه اجازه نمی داد در شهرهای ایران ، خطوط تلگراف احداث کنم .عین الدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شدند در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران ، در جلوی تلگرافخانه تجمع می کنند و از احوال یک دیگر با خبر می شوند و علیه سلطنت آشوب می کنند. من برای احداث تلگراف با عین الدوله جنگیدم . آری ، سیاست عین الدوله و ناصرالدین شاه ، یکی از عوامل عقب ماندگی در دوران قاجاریه محسوب می گردد.
آدمیت، فریدون، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، نشر سخن، ۱۳۴۰

٫

[ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ] [ 12:14 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
"آدولف هیتلر"
حتی اگر دشمنی هم نداری، وانمود کن که کشور در خطر است. زیرا وقتی مردم بترسند،برای برده شدن آماده میشوند. وقتی مردم بترسند، آماده اند تا از سیاستمدارها پیروی کنند.


برچسب‌ها: وانمود کن کشور در خطر است
[ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ] [ 8:59 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
ای خوشا بانگی کزو آشفته گردد خواب ها
تا مگر موجی فرا خیزد ازین مرداب ها

صبح دولت بردمید و چشم بیداری ندید
خود  چه  می بینند این بی  دولتان در خواب ها

برتنی مویی نمی جنبد ز تاب کینه ای
یاد باد آن از خروش و خشم ها بی تاب ها

از چه طوفان زاد این وحشت که با دریا دلی
موج سرکش هم گریزان است در پایاب ها

در دهان غنچه از غم ، خنده خون آلود شد
گو به چشم ابرها باران شود خوناب ها

با فروغ روز هم از باغ ها نتوان ستُرد
گرد اندوهی که شب می ریزد از مهتاب ها

جویباران را شکست آیینه صافی که باد
چین حسرت می زند هر دم به روی آب ها

شهسواران در غبار فتنه گم گشتند و رفت
نامشان از یادها ، تصویرشان از قاب ها

جز نوای نا امیدی نغمه در سازت نماند
ای کدامین پنجه سنگت بشکند مضراب ها

فتح بابی روی ننماید تو را از هیچ در
ور بخوانی فصل ها " بهزاد " درین باب ها. . .  

زنده یاد
یدالله بهزاد کرمانشاهی

[ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ] [ 8:45 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
گر چه می گویند نباید به افکار عمومی اعتناء کرد ولی باز انسان مجبور است که افکار عامه را محترم شمارد زیرا در صورتی که به افکار عامه احترام نگذارد نمی تواند زندگی کند.

سایه عقاب - ژان دنکور


برچسب‌ها: افکار عمومی
[ شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶ ] [ 22:10 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

«یک ابله تحصیل کرده از یک ابله بی‌سواد ابله‌تر است» 
مولیر


برچسب‌ها: ابله تحصیل کرده, ابله بی سواد
[ شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶ ] [ 18:46 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
[ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۶ ] [ 13:2 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

سخنان بزرگان درباره‌ ستمدیده و مظلوم

باران هم روی ستمگر می بارد و هم ستمدیده، ولی بیشتر روی ستمدیده می بارد؛ زیرا ستمگر چتر ستمدیده را ربوده است.((کرستوفر بن))


برچسب‌ها: سخنان بزرگان درباره‌ ستمدیده و مظلوم
[ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶ ] [ 21:6 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

من بارها کلمه «صبر کنید» را شنیده‌ام
این «صبر» تقریبا به معنای «هرگز» است
آنانکه اجرای عدالت را بارها به تاخیر انداختند قصد تحقق آنرا ندارند!

مارتین لوتر کینگ


برچسب‌ها: عدالت, وعده های دروغ, مارتین لوتر کینگ
[ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶ ] [ 13:14 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

حق گرفتنی است....

 


برچسب‌ها: حق گرفتنی است
[ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶ ] [ 14:5 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
فیلتر تلگرام و اینستاگرام در تمامی خطوط و بسترهای اینترنت/ مدیر تلگرام، فیلتر این پیام رسان را تایید کرد/ «فیلتر تلگرام و اینستاگرام، به دستور مقامات بالا دستی در یکی از نهادهای ذیربط امنیتی رخ داده و دستوری از سوی وزارت ارتباطات در کار نبوده»

انتخاب

[ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶ ] [ 17:56 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
تصادف چند خودرو ومتاسفانه  کشته شدن دو نفر موتورسوار
حدود ساعت 11در جاده خطبه سرا به طرف آستارا
اول دی 96


هنوز جاده اطراف خطبه سرا چهار بانده نشده است و نبود دور برگردان و سرعت گیر هم یکی از عوامل اصلی تصادفات در این مسیر می باشد و رانندگی رانندگان ما هم که معلوم هست چطوریه ...

خدا به خانواده های این عزیزان درگذشته صبر عنایت کند .


برچسب‌ها: تصادفات مرگبار در خطبه سرا
[ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶ ] [ 13:24 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

ما آدمیان بر این باوریم که تمامی مشکلات اجتماعی ریشه در فقر،جهل و استثماردارد،اما اشتباه می کردیم.
تمامی این مشکلات به خاطر وجود آدم های بی شعوری است که به جاه و مقامی رسیده اند و جامعه را در وضعیتی سردرگم و شلم شوربا اداره می کنند .
منبع:بی شعوری بس است دیگر!
خاویر کرمنت


برچسب‌ها: بی شعوری بس است دیگر
[ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶ ] [ 19:20 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

 

موج ها خوابيده‌‏اند، آرام و رام،

طبل توفان از نوا افتاده است.

چشمه های شعله ور خشكيده اند،

آب‌‏ها از آسيا افتاده است.

در مزار آباد شهر بی ‏تپش

واي جغدی هم نمي‌‏آيد به گوش

دردمندان بی‌‏خروش و بي‌‏فغان

خشمناكان بی فغان و بی خروش

آه ها در سينه ها گم كرده راه،

مرغكان سرشان بزير بال‌‏ها.

در سكوت جاودان مدفون شده ست

هر چه غوغا بود و قيل و قال‌‏ها.

آب ها از آسيا افتاده است،

دارها بر چيده ،خون‌‏ها شسته‌‏اند.

جاي رنج و خشم و عصيان بوته‌‏ها

پشكبن های پليدی رسته‌‏اند.

مشت‌‏های آسمان كوب قوی

واشده ست و گونه‌‏گون رسوا شده ست.

يا نهان سيلی زنان، يا آشكار

كاسه پست گدائی‌‏ها شده ست.

خانه خالي بود و خوان بي‌‏آب و نان،

وآنچه بود، آش‌‏دهن سوزي نبود.

اين شب‌‏ست، آري، شبي بس هولناك؛

ليك پشت تپه هم روزي نبود.

باز ما مانديم و شهر بي تپش

وآنچه كفتارست و گرگ و روبه ست.

گاه مي گويم فغاني بركشم،

باز مي بينم صدايم كوته ست.

باز مي بينم كه پشت ميله ها

مادرم استاده، با چشمان تر.

ناله اش گم گشته در فريادها،

گويدم گویی كه: «من لالم، تو كر.»

آخر انگشتی كند چون خامه‌‏ای،

دست ديگر را بسان نامه ای.

گويدم «بنويس و راحت شو ـ » به رمز،

« ـ تو عجب ديوانه و خودكامه اي.»

من سری بالا زنم ، چون ماكيان

از پس نوشيدن هر جرعه آب.

مادرم جنباند از افسوس سر،

هر چه از آن گويد، اين بيند جواب.

گويد «آخر . . . پيرهاتان نيز . . . هم . . .»

گويمش «اما جوانان مانده‌‏اند.»

گويدم «اين‌‏ها دروغند و فريب.»

گويم «آنها بس بگوشم خوانده‌‏اند.»

گويد «اما خواهرت، طفلت، زنت . . .؟»

من نهم دندان غفلت بر جگر.

چشم هم اينجا دم از كوری زند،

گوش كز حرف نخستين بود كَر.

گاه رفتن گويدم ـ نوميدوار

وآخرين حرفش ـ كه: «اين جهل ست و لج،

قلعه‌‏ها شد فتح؛ سقف آمد فرود . . .»

و آخرين حرفم ستون ست و فرج.

مي‌‏شود چشمش پر از اشك و به خويش

مي‌‏دهد اميد ديدار مرا.

من به اشكش خيره از اين سوي و باز

دزد مسكين برده سيگار مرا.

آب‌‏ها از آسيا افتاده؛ ليك

باز ما مانديم و خوان اين و آن.

ميهمان باده و افيون و بنگ

از عطاي دشمنان و دوستان.

آب‌‏ها از آسيا افتاده؛ ليك

باز ما مانديم و عدل ايزدي.

و آنچه گویي گويدم هر شب زنم:

«باز هم مست و تهي دست آمدي؟»

آنكه در خونش طلا بود و شرف

شانه‌‏اي بالا تكاند و جام زد.

چتر پولادين ناپيدا بدست

رو به ساحل‌‏هاي ديگر گام زد.

در شگفت از اين غبار بي سوار

خشمگين، ما ناشريفان مانده‌‏ايم.

آب‌‏ها از آسيا افتاده؛ ليك

باز ما با موج و توفان مانده‌‏ايم.

هر كه آمد بار خود را بست و رفت.

ما همان بدبخت و خوار و بي نصيب.

زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟

زين چه حاصل، جز فريب و جز فريب؟

باز مي‌‏گويند: فرداي دگر

صبر كن تا ديگري پيدا شود.

كاوه‌‏اي پيدا نخواهد شد، اميد!

كاشكي اسكندري پيدا شود.

 

مهدی اخوان ثالث (م.امید)


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث, م, امید
[ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶ ] [ 20:54 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
گفته مي‌شد: « هر كه با ما نيست با ما دشمن است!» گفتم: آري، اين سخن فرموده اهريمن است! اهل معنا، اهل دل، با دشمنان هم دوستند، اي شما، با خلق دشمن! قلب تان از آهن است؟!

فریدون مشیری 

[ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶ ] [ 23:14 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
به نام خدا قابل توجه حامیان فهیم دکتر #حسن_روحانی باتشکر از زحمات شما و کلیه هموطنان عزیزی که در انتخابات مشارکت کردند. الحمدالله روند انتخابات به خوبی در حال برگزاری هست و پیروزی واقعی در حفظ آرامش و امنیت به دست می آید. انشاالله با پیروزی یکی از کاندیداهای محترم انتخابات به پایان می رسد و همه باهم برای اعتلا و آبادانی کشورمون همکاری می کنیم . به شایعات نباید اهمیتی بدهیم و منتظر می مانیم تا پس از اعلام نتایج انتخابات همگی تابع قانون بوده و از هرگونه تنش جلوگیری کنیم. به امید پیروزی دکتر حسن روحانی #تا۱۴۰۰باروحانی


برچسب‌ها: انتخابات ریاست جمهوری, انتخابات در خطبه سرا
[ جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ ] [ 21:31 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
بازخوانی درگذشت «امیرمحمد حسین پور» به روایت مادر بعد از صدور حکم قضایی قصور شرکت برق؛

از چالش «ثبت طلوع خورشید» در رشت تا چالش مرگ با تابلو برق

 

گیل نگاه/ مریم صابری: همچنان برای مادر «امیرمحمد» یادآوری روز آخر زندگی پسرش دردی جانکاه است؛ پسری که نامش تابستان گذشته این‌گونه رسانه‌ای شد؛ “نوجوانی برای گرفتن عکس سلفی با پست برق جانش را از دست داد.” (گزارش گیل نگاه را اینجا بخوانید) شاید عده‌ای در آن مقطع بدون اطلاع از تمام ماجرا تقصیر را متوجه امیرمحمد و اشتیاق «سلفی» گرفتن های عجیب دانستند اما یک کنکاش ساده نشان می‌دهد که عکس و شیطنت‌های نوجوانی تنها نیمی از پازل مرگ او بود.

امیرمحمد حسین پور ۱۶ ساله با همراهی برادر دوقلویش امیرحسین؛ساعت  پنج و نیم صبح اول مرداد با مادرش خداحافظی کرد برای اینکه مانند دیگر روزهای گرم سال برای پیاده‌روی یا ورزش صبحگاهی و البته عکاسی از خانه بیرون برود.

فاصله بین یک عکس تا خداحافظی با دنیا

«پروین صمدزاده» مادر امیرمحمد با گذشت حدود ۹ ماه بعد از ماجرا و اعلام رای دادگاه با چشمانی اشک‌بار به گیل نگاه می‌گوید: کاش همان‌جا مانع می‌شدم و اجازه نمی‌دادم تا از خانه خارج شود. مادر اما علم غیب نداشت و بی‌خبر از سرنوشت ساعت پنج و نیم با پسرش خداحافظی کرد و ساعت ۷و ۱۰ دقیقه صبح  بر پیکر بی جانش در سردخانه بیمارستان گلسار شیون سر داد.

امیرمحمد آن روز به همراه برادرش امیرحسین و دو دوست دیگر برای پیاده‌روی و شرکت در«چالش ثبت طلوع خورشید»  یکی از صدها چالش اینستاگرام از خانه خارج شد و در برگشت وقتی می‌خواست آخرین عکسش را نیز در کنار پست برق خیابان ۱۵۱ گلسار بگیرد به دلیل برق‌گرفتگی جانش را از دست داد.

برادر و دوست دیگری که در این روز کنار امیرمحمد بودند و در نقاط مختلف رشت ده‌ها عکس هنگام طلوع خورشید ثبت کرده‌اند لحظه‌ی حادثه را برای گیل نگاه این‌گونه تشریح کردند:در تابستان هوا خیلی زود روشن می‌شود ما هم صبح حدود ۵/۵ بعد از پیاده‌روی و گرفتن عکس‌های مختلف نزدیک خانه‌هایمان رسیدیم. اما امیرمحمد اصرار کرد که عکسی هم در حوالی پست برق از او ثبت شود. اما ما ناگهان حس کردیم که او می‌لرزد. تصور کردیم در حال ادا درآوردن برای خنداندن ما است اما چند ثانیه بعد مشاهده کردیم که او روی زمین افتاد.

تلاش دو همراه او برای کمک به امیرمحمد بی‌فایده بود شدت برق‌گرفتگی برادر امیرمحمد را هم به گوشه‌ای پرت کرد.

او تا به بیمارستان که فاصله زیادی هم به محل حادثه نداشت رسانده می‌شود علائم حیاتی از جسمش رخت برمی‌بندد و مصیبت بزرگ از دست دادن فرزند نوجوان تا ابد همراه خانواده حسین پور باقی می‌ماند.

پست برق با در باز و رها شده در شهر

مادر می‌گوید:همه‌ی ما دیده‌ایم بسیاری از پست‌های برق از شدت تبلیغات و رنگ‌پریدگی نشانی از آرم خطر هم ندارند و تصوری از خطر مرگ هم برای شهروندان ایجاد نمی‌کنند.

پست برق مذکور هم به شهادت اعضای این خانواده و چند همسایه از مدت‌ها قبل بدون رعایت ایمنی و با در باز رهاشده بود و تماس‌های چندباره‌ی همسایگان برای قفل زدن بر درب این پست هم راه به‌جایی نبرده بود.چون بعضی از متولیان این شرکت مدعی بودند که تعدادی از سارقان قفل‌های زده‌شده بر این پست‌های برق را شکسته و آن را سرقت می‌کنند درنتیجه آن‌ها به‌جای قفل، با شبه قفل‌هایی ماجرا را خاتمه می‌دادند.

مادر می‌گوید شاید همین بی‌تفاوتی نهادهای متولی باعث شد تا شهروندان هم تصور کنند که نزدیک شدن به این پست‌های برق حتما نکته مهمی نیست و می‌توان بدون دغدغه کنارش راه رفت و در جوارش ایستاد و حتی عکسی هم به یادگار گرفت.

پسری که آرزو داشت داروساز شود

امیرمحمد باهوش بود و پر از هیجان‌های دوران کودکی.  به مادرش از تصمیمات آینده خود گفته بود. از داشتن یک داروخانه در رشت. برای پسری که نمرات خوبی داشت و در المپیاد نیز توانسته بود مقام کسب کند داشتن شغل دکترای داروسازی نیز غیرممکن نبود.

ادامه زندگی مادر به کمک داروهای آرامبخش

باگذشت حدود ۹ ماه از درگذشت امیرمحمد همچنان غم و اندوه در چهره مادر امیرمحمد مشخص است و به فاصله‌ی چند دقیقه یک‌بار به پهنای صورت اشک می‌ریزد. او از داروهای آرامش‌بخشی می‌گوید که بعد از فقدان امیرمحمد به بخش جدایی نشدنی روزهایش تبدیل‌شده‌اند تا بار تحمل‌ناپذیر این مصیبت را کمی برایش قابل‌هضم کنند.

خانم صمدزاده برایمان از پسرش می‌گوید؛ پسری که به همراه یک پسر و یک دختر دیگر سه‌قلو بودند و هشت‌ماهه به دنیا آمده بودند با وزن تقریبی یک کیلو و هشت‌صد گرم. مادر اما با نشان دادن عکس‌های فرزندش می‌گوید: ببینید این همان نوزاد یک کیلو هشت‌صد گرمی است که در زمان فوتش یک سر و گردن از هم سن و سالانش هم بزرگ‌تر بود. پسری که نه‌تنها مادرش بلکه معلمان و دوستان و همسایگانش در خیابان  ۱۵۱ او را به‌خوبی و معرفت می‌شناختند.

مادر امیرمحمد می‌گوید: حالا خانه خودشان را تغییر داده‌اند. خانه‌ای که سال‌ها عاشقش بودند. اما به دلیل اینکه جای‌جای خانه آن‌ها را به یاد امیرمحمد می‌انداخت  و همین‌طور به دلیل تابلو برق خیابان ۱۵۱ تصمیم گرفتند محل زندگی‌شان را تغییر بدهند. تا شاید کمی از ملال رخنه کرده بر زندگی‌شان کم شود.

غم امیرمحمد برای مادر، پدر و خواهران و برادر امیرمحمد جانکاه و سخت است. آن‌ها می‌گویند امیرمحمد به دلیل بی‌احتیاطی در خیابان و یا شنا در دریا و هر بی‌مبالاتی دیگر از سمت خانواده‌اش جانش را از دست نداده است. پسرش به دلیل آنکه درب یک تابلو برق که برخلاف قوانین و مقررات خود اداره برق باز بود جانش را از دست داد.

باز بودن در تابلوهای برق همچنان ادامه دارد

مدیران اداره برق بعد از وقوع حادثه و شکایت خانواده حسین پور مدعی بودند که در پست‌های برق همیشه بسته است و فقط می‌توان با دیلم و یا قفل مخصوص آن را باز کرد. خانواده و دوستان امیرمحمد بعد از مرگش بیکار ننشستند. آن‌ها با گردش چنددقیقه‌ای در سطح شهر رشت توانسته بودند ۳۰ پست برق را پیدا کنند که دربشان باز بود. آن‌ها با یک اسپری مشکی تمام آن‌ها را شماره‌گذاری کرده بودند تا احتمال یکی بودنشان را منتفی کند.

مادر داغدار برای اثبات حرف‌هایش تصاویر پست‌های غیر ایمن را برای کارمندان و ناظران درگیر با پرونده ارسال کرد.

خانم صمدزاده  می‌گوید: پسر من جانش را از دست داد اما چرا اداره برق ایمنی بقیه پست‌های برق را تأمین نمی‌کند که شاهد از دست رفتن فرزند دیگری نباشیم.

البته این تنها مورد باز بودن در پست‌های برق اداره برق نبوده است.  خانم حسین پور ناخودآگاه هر جا که پست برق را می‌بیند یاد خاطره تلخ مرگ پسرش می‌افتد و به این توجه می‌کند که در این پست باز است یا خیر؟

او می‌گوید: وقتی برای کلاس‌های فرزندم به مجتمع فنی تهران در نبش خیابان ۱۶۶ رفته بودم دیدم که پست تابلوی دیگری در همین خیابان و در نزدیکی مجتمعی که کودکان و نوجوانان زیادی به آن رفت‌وآمد می‌کنند باز است.

در همان لحظه  از باز بودن درش عکس گرفتم و برای کارشناس‌های پرونده ارسال کردم و از آن‌ها این سؤال را پرسیدم که این پست‌های برق را چه کسی بازکرده؟ پسر من از دیار باقی آمده و آن را بازکرده است؟

در کنار ناراحتی مادر و پدر و دو خواهر امیرمحمد، درد امیرحسین جانکاه است چون لحظه جان دادن برادرش را دیده و باوجود تلاشش نتوانسته او را نجات دهد. امیرحسین  دو بار نیز صحنه را برای بررسی دقیق‌تر پرونده بازسازی کرده است. خانم حسین پور می‌گوید: در این حادثه ما فقط  یک پسرمان را از دست ندادیم بلکه یک خانواده از نظر روحی نابود شد.

نوجوانانی که سرگرمی جز ورزش نداشتند

در کنار هر گله‌ای که مطرح می‌کند خاطره‌ای از پسرش می‌گوید. لبخند کمرنگی بر روی لبانش می‌آید و  می‌گوید: امیرمحمد گاهی از حساسیت‌های ما بر سر مسایل تربیتی و رفتاری خسته می‌شد و می‌گفت: من به سنی رسیده ام که تشخیص خوب و بد برایم سخت نباشد . به شوخی می گفت وقتی پسر دار شدم پسرداری را به شما نشان دهم.

مادر ادامه می دهد: بعد از حادثه برخی از ما انتقاد کردند که چرا پسر نوجوان باید صبح به آن زودی از خانه بیرون برود. در حالی که بچه های من و دوستانش واقعا سالم زندگی می کردند. آنها در زمره دانش آموزان تیزهوش مدرسه هایشان هستند و در ایام تابستان هم سرگرمی جز ورزش و همین هیجانات موردی شبکه های اجتماعی نداشتند و چون هوای تابستان های رشت بعد از ساعت ۹ بسیار گرم و شرجی است قبل از این اتفاق هم دوستان با هم قرار می گذاشتند مثلا از ساعت ۶:۵ تا قبل از ۹ در پارک ها فوتبال بازی می کردند بعد برای صبحانه و استراحت به خانه برمی گشتند و بیشتر ساعات روز را هم در خانه مقابل چشمان ما بودند.

مادر نالان می‌گوید کاش اصرار می‌کردم و سال گذشته تصمیم مان مبنی بر رفتن به تهران برای زندگی را عملی می‌کردم اما امیرمحمد با تصمیم پدر و مادرش برای رفتن به تهران مخالف بود . مادر می‌گوید:چون عاشق رشت بود. عاشق این شهر و دوستانی که از مهدکودک تا دبیرستان با او بودند.

جشن تولد سه قلوها در آرامستان

سال ۹۵ امیرحسین و فاطمه نتوانستند تولد ۱۶ سالگی را در کنار برادرشان امیرمحمد جشن بگیرند. آن‌ها به همراه دوستان امیرمحمد در ۲۱ بهمن بر روی مزارش حاضر شدند تا او را در کنار خودشان ببینند.

پیگیری قضایی در راستای احقاق حق فرزند و شهروندان

خانواده امیرمحمد به‌عنوان شهروندانی که شاید کمتر دور خود ببینم باوجود غم جانکاه از دست دادن فرزند پیگیر حق شهروندی خود هم بوده‌اند. آن‌ها برای اینکه  متولیان مربوطه متوجه اشتباه خود در قبال درب‌های باز پست‌های برق باشند تنها به گله راضی نشده‌اند و در  دستگاه قضایی پیگیری  تا مادر و پدر دیگری داغدار فرزندش نشوند.

مادری که می‌گوید: من که نمی‌توانستم پسر نوجوان ۱۶ ساله را در خانه حبس کنم. بااین‌وجود من قبول می‌کنم که ما اشتباه کردیم و آن‌طور که باید در مورد خطرناک بودن این تابلوها به فرزندم اطلاع نداده بودیم ولی شما هم قبول کنید که اشتباه کردید.

این خانواده بعد از مرگ فرزندشان شکایتی علیه شرکت توزیع برق اقامه کرده‌اند. ذر بررسی های اولیه دادگاه تا این لحظه و بعد از بررسی شواهد و مدارک از سوی کارشناسان رسمی دادگستری ۶۰ درصد اداره برق مقصر اعلام شده است.  در رای کارشناس رسمی دادگستری آمده است بر اساس گزارش‌های همراهان امیرمحمد، همسایگان، اظهارات مسئولین شرکت توزیع برق و همچنین گزارش پزشکی قانونی و مدارک موجود؛ علت برق‌گرفتگی امیرمحمد حسین پور ورود دست چپ ایشان به داخل تابلو برق و برخورد با شین‌های R و S و گرفتن دست راست به تابلو منجر به برق‌گرفتگی نامبرده گردیده است.

به دلیل نیمه‌باز بودن درب تابلوی برق(خرابی قفل) و باز کردن کامل درب تابلو برق و داخل شدن دست متوفی به داخل تابلو برق و برخورد با شین‌های حامل جریان برق ازنظر فنی شرکت توزیع برق به میزان ۶۰ درصد مقصر حادثه بوده است و تجاوز به حریم تابلوی برق از طرف متوفی(صرف‌نظر از اظهار در خصوص انگیزه یا مسبب حادثه) ۴۰ درصد در بروز حادثه مقصر است.

مادر از دردسرهای پیگیری پرونده از شکایت تا صدور رای اولیه می‌گوید . این‌که  آذرنوش حسین پور پدر امیرمحمد بارها از سوی برخی افراد متهم به تلاش برای گرفتن دیه شد درحالی‌که به گفته او آن‌ها به دلیل وضعیت اقتصادی خوب ابداً نیازی به این پول ‌ندارند و فقط تلاش می‌کنند تا مدیران شرکت توزیع نیروی برق نسبت به جان دیگر شهروندان این شهر حساس شوند. مدیرانی که به گفته‌ی مادر امیرمحمد حتی برای احساس همدردی با خانواده فرزند ازدست‌داده هم اقدامی نکرده و حرفی نزده اند.

[ چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۶ ] [ 23:35 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
با سلام
قدیمی ها خوب مرحوم نوروز علی را می شناسند .مرحوم نوروز علی اصالتا اهل خلخال و ساکن شهر تالش بود .اطلاعات زیادی از زندگی ایشان ندارم و در دهه 50 مردم اون روزگار ایشان را در میدان شهر تالش زیاد دیده اند که قدم می زد و می گفت : الله الله ،حق الله ..حق همان الله و همچنین می گفت : نوروز علی بارک الله ...این بنده خدا ساعت ها در وسط شهر هشتپر قدم می زد و این دعا و ورد را با صدای بلند می خواند وبرای مردم هم عادی شده بود و کاری به کارش نداشتند و ایشون هم کاری به مردم نداشت و به کسی آسیبی نمی رسوند .
می گویند که مرحوم نوروز علی مورد توجه  شیخ کامل نقشبندی بود و به ایشان کمک می کرد .
اطلاع زیادی از زندگی و مرگ این بنده خدا ندارم ولی نمی دانم هرموقع نام ایشان به ذهنم می آید یاد عرفا خصوصا حلاج می افتم .شاید نوروز علی را نتوان حلاج نامید ولی شخصی بود که خودش را در ذکر و یاد خدا ذوب کرده بود .یادش به خیر خدا رحمتش کنه
این مطلب درتعطیلات  نوروز 96 نوشته شد و چه بهتر که نامی هم از مرحوم نوروز علی بکنیم و برای شادی روحش فاتحه ای نثار کنیم .
شعری از جناب ظاهر شفیقی فرزند استاد هارون شفیقی در باره مرحوم نوروزعلی
نوروز
کاشکی عالم همیشه روز بود
دی و فردایی نبود امروز بود
روزمان با عشق عالم سوز بود
در وفا بر عهد چون نوروز بود!!
شرح نوروز اَست این ای دوستان
شرح آن دیوانهء دیوانگان!
نام نوروز اَر شنیدی در جهان
هین بدان نوروز شهر طالشان!
دست می افشاند و کف میزد دهان
تا به فریادت بگوید سوز جان
پای بر میزد چو برق از آسمان
دود از سر میزد آتش از زبان
آنچنان آتش که سوزد خانمان
سرزمین و مُلک جان تا استخوان
جز یکی نشناخت او را بی گمان
نام نیکش کامل است از کاملان!
چلچراغی بود و استاد طریق
پیر کامل، موسی عهد عتیق!
الغرض نوروز دائم در جنون
مشعلی بودش ز آتش اندرون
می پرید و می فتادش چون سپند
کی اثر دیوانه را باشد ز پند؟!!
آن شنیدم بر جمالی بند بود
از پس آن با حقش پیوند بود
هر چه غیر از حق ز سر انداخته
هر چه از عالم ز کف در باخته
نی که در پیش از عیالش قسمتی
نی که در کف از منالش نعمتی
نی که در ذهنش زیان و نی که سود
روز و شب در ذکر واجب اَلوجود!
اول آخر لا الهَ گفت او
آفرین بر خویشتن میگفت او!
*حق همان *الله *دائم گفتنش
پس به نورُز بارک الله گفتنش!!
چند گویم وصف حال از پیر مرد
پیر مردی کو بمُرد از سوز و درد
رحمت حق بر روانش تا ابد
هم بر آنکس کو دعایی بر دمد
هر چهار از فصل سال این اهل درد
بر همین منوال بود از گرم و سرد!!
این بوَد سری ز احوال جهان
لیکن از چشمان کج بینان نهان!!!
چشم دل خواهد ببیند این جهان
از نقیضش پی برَد بر ضد آن

....................
ظاهر شفیقی عنبران
دوم فروردینماه 1394
22/03 /2015
بروکسل
بلژیک


[ شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶ ] [ 22:28 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

قدیمی ها و مردم  شهرستان هشتپر طوالش (تالش فعلی) مرحوم اسحق راضی را خوب می شناسند مرحوم اسحاق راضی از محبوبترین و فعالترین مامور شهربانی وقت بودند و همیشه با موتورسیکلتی که در اختیار داشتند در خیابانهای شهر گشت می زدند و هرگونه حرکات مشکوک و مخل امنیت را کنترل می کردند و بهمین خاطر، مردم تالش این مامور خدمتگزار  را بسیار دوست داشتند .یکی از فعالیت های ایشان این بود که جلوی مدارس دخترانه بامزاحمین نوامیس برخورد می کردند و شاخصه های مثبت این مرحوم باعث شده بود که مردم مرحوم راضی را دوست داشتند و هنوز هم خدمات ایشان از حافظه مردم، پاک نشده و از ایشان به نیکی یاد می شود .
براستی که این شعر سعدی در مورد این مرحوم صدق می کند
سعدیا مرگ نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
یکی از فرزندان مرحوم مختصری از زندگینامه ایشان را ارسال کرده اند که نقل می کنم :

شادروان اسحق راضی احمدسرایی در روز ۱۷ فروردین ۱۳۲۴ در روستای احمدسرگوراب شفت نزدیگی رشت در استان گیلان ، در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود وی کودکی چالاک ،شجاع، زیبا، خوش اندام و خوش سر و زبان بود .
دوران ابتدایی را در شفت گذراند و در دوران تحصیلی همیشه مبصر کلاس بود .
از همان زمان هم کسی حق چپ نگاه کردن به سایه دخترهای مدرسه را نداشت در خاطره ای که خود تعریف میکرد ، یکی ازمزاحمین نوامیس  در راه مدرسه مزاحم یکی از دخترهای ساکت و نجیب میشده ایشان انها را تعقیب کرده بعد ازثابت شدن ماجرا جلوی پسر نوجوان را میگیرد و حسابی اورا تادیب می کند  ولی در یک کمین نا جوانمردانه با تیغ روی لبش میکشند و تا چانه اش را میبرند طوری که اویزان بوده و تا آخر عمر این برش فراموش ناشدنی که نشان از غیرت و شهامت وی از همان ابتدا داشت بیادگار روی صورت وی مشهود بود
بعدها همراه برادران بزرگتر به رشت سپس به تهران جهت ادامه تحصیل میرود پس از انجام خدمت مقدس سربازی به اموزشگاه پاسبانی رفته و بعد از فارغ التحصیلی در شهرستانهای فومن ،صومعه سرا و رشت و تا اخر عمر عزیزش در شهرستان تالش در خدمت مردم میهنش خدمت نمود
بارزترین زمان خدمت وی به قبل از انقلاب برمیگردد که جوانان بسیاری خاطرات متعددی از وی در ان دوران دارند ،
در انتها پس از فرماندهی پاسگاه پره سر به تالش منتقل و معاونت پاسگاه شهری را به عهده گرفت و همانجا نیز از خدمت بازنشسته گردید
مرحوم اسحاق راضی همیشه چهره ای شاد مصمم خندان داشت بسیار بذله گو و خوش صحبت و مهربان بود و به مردم و کودکان علاقه بسیار زیادی داشتند .
سرانجام پس سانحه دردناک تصادف بعد از تحمل یازده ماه رنج ناشی از ان در تاریخ ۲۷ فروردین سال ۱۳۸۲ به رحمت ایزدی پیوست
یادش گرامی باد !


برچسب‌ها: اسحاق راضی, خاطرات قدیمی تالش, شهربانی هشتپر طوالش
[ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ ] [ 14:42 ] [ اسفندیار آقاجانی ]

شعری به زبان ترکی خلج

خطاب مادر به فرزند
بالام! دؤشمن یسّل چکمیش وطنگه   قره‌دونقوز بیزه آلمیش کمینگه
سعیدوم! محسنوم! حربه قاپالدیز   حمی‌دوم! هرمزوم! سنگر توتالدیز
ایران تورپاقِه دؤشمنلر یئرِه دَق   وطن سَومَگلِه یورتِه هَرِِه دَق
بولِت تا گورله‌مقَه تولِه یقماز   خلج شیرِه بالام جان تؤلکؤ توقماز
نه‌نئی سیتی اگر بی کؤن قوش امسه   تاووشقان هئکمه‌کیده پارّه یئسه
بئیون قوش اولمشرتِه کؤکچَه طرلان   تاووشقان اولمشرتِه یئرچه اصلان
اوغول بئجرمیشم بیلوم اییلمیش   ساچ هر گئنتیرمیشم تیشوم تئکئلمیش
بالام جان‌های بالام جان‌های بالام جان!   دخیلم. وارمقا الده خوزستان
جواب فرزند به مادر
نَنَم جان هئقله‌مه کئز یاشِه تئکمه   یؤزؤی جئرمقله‌مه غم تُخمِه هکمه
تا بیز وارَق و بئزدِه واره‌لر وار   ایران یالقی گره‌ک دؤشمنلرِه زار
سنؤی سیتؤی امَن دیودَه آلور باج   فیل آغزیده تئکر سُقسورمسه عاج
مومای تا گرله‌مگّی هؤلکؤ اولماز   خلج شیرِه نه‌نم جان تؤلکؤ اولماز
اگر دؤشمن یووَرقَه کهکشانقا   فلک وئرِگه آرکا نیمه‌زانقا
اونو بی هوقچه یولدوزقه تیکم من   فلک چرخیده تا یئرگه چکم من
اگر هوت اولقه سیلم باشئچه   اگر یئل اولقه تاقم اِییچه
اگر سوقه کرشدو واردی چئیگه   چکم تَشقَر تئکم کانی کینئکه
خطاب فرزند به تفنگ
تفنگوم چاتمه بسّر یئک الؤمه   قطاروم یئک تئزِلؤپ هیکلومه
من و سن وارمئز بی عهد و پیمان   من و سن ایرانوی دردییه درمان
بئیون ایرانئمئزکه عرصه تنگر   سیه چاتما مه‌یه‌ته یاتما ننگر

    1. خطاب مادر به فرزند
      فرزندم! دشمن به وطن حمله کرده است   گراز سیاه به کمین ما نشسته است
      سعیدم! محسنم! اسلحه به دست بگیرید   حمیدم! هرمزم! سنگر بگیرید
      خاک ایران جای دشمنان نیست   کسی که خاک وطن را دوست نداشته باشد، مرد خانه‌اش نیست
      ابر تا نغرّد، تگرگ نمی‌بارد   فرزند عزیزم! شیر خلج، روباه نمی‌زاید
      چنانچه روزی شیر مادرت را گنجشک می‌خورد   (و) خرگوش تکه‌ای از نانش را می‌خورد
      امروز گنجشک در آسمان عقاب می‌شد   خرگوش در زمین شیر می‌شد
      پسر پرورده‌ام، کمرم خم شده   گیسم سفید شده دندانهایم ریخته
      فرزندم آی فرزندم آی فرزندم!   دخیلم. خوزستان از دست نرود
      جواب فرزند به مادر
      مادر جان گریه مکن از چشمانت اشک نبار   رخسارت را مخراش و تخم غم مکار
      چندی که ما هستیم و امثال ما هستند   باید ایران آزاد باشد و دشمنانش زار
      کسی که شیر تو را مکیده، از دیو باج می‌گیرد   مشت او از دهان فیل عاج می‌ریزد
      تا نهال را حرس نکنی درخت بلند نمی‌شود   مادر جان! شیر خلج، روباه نمی‌شود
      چنانچه دشمن به فلک برود (بگریزد)   (و) فلک از آن بدبخت حمایت کند
      او را با تیر به ستاره می‌دوزم   (و)از چرخ فلک به زمین می‌کشم
      اگر (دشمن) آتش باشد، بر سرش (همچون) سیلم   اگر باد باشد، در برابرش (همچون) کوهم
      اگر داخل آب شد (شود) و به رودخانه رفت (بریزد)   (او را) بیرون می‌کشم و خونش را در آفتاب می‌ریزم
      خطاب فرزند به تفنگ
      ای تفنگ من! چاتمه آویزان شدن کافی است؛ به دستم بیا   ای قطار (فشنگ)! بیا و هیکلم (سینه‌ام) ردیف شو
      من و تو دارای یک عهد و پیمانیم   من و تو به درد ایران، درمانیم
      امروز به ایران ما عرصه تنگ است   برای تو در چاتمه بودن و برای من خواب ننگ است

سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی، جواد هیئت، نشر پیکان، تهران، ۱۳۸۰


برچسب‌ها: شعری به زبان ترکی خلج
[ پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵ ] [ 17:38 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
 عکس قدیمی خطبه سرا نفر چهارم از سمت راست مرحوم صادق خان آقاجانی
دهه سی یا اوایل دهه چهل


برچسب‌ها: عکس قدیمی خطبه سرا, نفر چهارم از سمت راست, مرحوم صادق خان آقاجانی
[ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵ ] [ 19:57 ] [ اسفندیار آقاجانی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

اسفندیار آقاجانی
-استان گیلان _شهرستان تالش_دهستان خطبه سرا       

 { استفاده از مطالب و عکسها ها فقط بادرج لینک به منبع }
http://sfandiar91.blogfa.com
درج مطالب ونظرات دیگران در ویلاگ لزوماً به معنی تاييد آن نيست.
برچسب‌ها وب
تالش (104)
22بمن (40)
بهار (28)
حویق (16)
بنون (15)
کشلی (15)
ع (13)
8 (13)
22 (13)
آراب (11)
گل (10)
برف (10)
عکس (9)
امکانات وب